فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

نکنه مثل ماجرای کربلا...

چهارشنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۲، ۰۷:۱۱ ق.ظ

هوالشهید :|‌

نزدیک اذان صبح بود.توی جلسه هر طرحی برای تصرف تپه می دادیم به نتیجه نمی رسید.
ابراهیم رفت نزدیک تپه، رو به قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت.
هر چه گفتیم:"نگو! می زننت!"
فایده ای نداشت.آخرای اذان بود که تیر به گلویش خورد و او را مجروح کرد.
هوا که روشن شد هیجده عراقی به سمت ما آمدند و تسلیم شدند.
فرمانده آن ها هم بود؛ در حین بازجویی گفت:" آن هایی را که نمی خواستند تسلیم شوند، فرستادم عقب؛ پشت تپه هیچ کس نیست".
پرسیدم:چرا؟
گفت:" به ما گفته بودند شما مجوس و آتش پرستید و برای حفظ اسلام باید به ایران حمله کنیم.باور کنیم ما هم مثل شما شیعه هستیم؛ وقتی می دیدیم فرماندهان عراقی مشروب می خورند و اهل نماز نیستند؛ در جنگیدن با شما تردید می کردیم.اما امروز صبح وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم که با صدای بلند نام امیرالمومنین _علیه السلام_ رو آورد، با خودم گفتم:داری با برادرای خودت می جنگی؛نکنه مثل ماجرای کربلا...".
دیگه گریه امان صحبت به او نداد .
دقایقی بعد ادامه داد:"برای همین تصمیم گرفتم تسلیم بشم و بار گناهم رو سنگین تر نکنم، حالا خواهش می کنم بگو موذن زنده است یا نه؟"
گفتم:"آره زنده است".
تمام هیجده اسیر عراقی آمدند و دست ابراهیم رو بوسیدند.

نظرات (۱۳)

  • فرزند آدم
  • افرین به شجاعت شهید هادی ...
    خیلی دوست داشتنین
  • صبح امید
  • رزمندگان عاشق الله با شعارهایشان در طول تاریخ اسلام شهادت داده‌اند. که ما می‌رویم تا اسلام و مروجین اسلام باقی بمانند و ما نیز می‌رویم با امام باشد.

    فرازی از وصیت‌نامهشهید سیدمحمود میرنظامی
    خدایا …!

    گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیــرد ،

    نگاهم را به سوی تو و آسمـان می گیرم ،

    و آنـقـدر با تــو درد دل می کنـم ،

    تا کم کم چشـــــــــم هایم با ابـرهای بارانیت همراهی می کنند

    و قلبـــم سبک می شود آنــوقــت تو می آیی و تــــــمـــــــــام فضای دلـم را پر می کنی

    و مـــــن دیـــــــگــــر آرام می شــــــوم

    و احساس می کنم هیچ چیز نمی تواند مرا از پای دربیـاورد !

    چون تو را در قلبــــــــــــــم دارم…
    سلام بر شهید...
  • خادم شهدا
  • با سلام و عرض ارادت
    وبلاگ ثائر الزهرا راه اندازی شد

    حتما ادامه مطلب رو بخونید
    و ما را راهنمایی کنید با نظرات خودتون

    یا حق
    پاسخ:
    سلام
  • رضا خاکی
  • سلام بر ابراهیم ../

  • جوجه ولایتی
  • همین  کارا رو کردن که شهید شدن دیگه...

    خدا خوب میدونه کدوم گلو بچینه...

    خسته نباشید

    زیبا بود

    التماس دعا+ شهادت

    پاسخ:
    :)
  • محتـ ـسبـ
  • خیلی قشنگ بود...
    و بغض ...
  • صبح امید
  • جرم حسن این بود که پدرش علی بود...
    وجرم دومین حسن اینکه پسرش مهدی...
    وزهر پایانی بود بر سالهای محاصره و سختی...
    آنگاه است که شهادت می شودنسیم وصال...
    شب وصال حسن با محبوب...
    پاسخ:
    آجرک الله یا صاحب الزمان(عج)
  • قلبم را ب حبّ ت خوش دار ..
  • واقعا قشنگ بود
    خیلی
    +
    اللهم عجل لولیک الفرج
    مبارک
    سلام و درود؛
    دوست عزیز این مطلب شما در پایگاه اینترنتی و به روایت لینک"تا شهدا" منتشرگردید.

    http://tashohada.ir/link/view/11

    ما را با درج بنر و یا لوگو در وبگاه خود یاری نمایید .
    موفق و پیروز باشید .
    تا شهدا http://tashohada.ir/—- info@tashohada.ir
    یا علی
    پاسخ:
    سلام
    ممنون

    داداش ابراهیمم ):):):):

    داداش ابراهیمم

    داداش ابراهیمم

    بهم قول بده که بیام پیشت داداشی قول بده داداشی

    پاسخ:
    ):
  • محمدحسین بیات
  • خیلی قشنگ بود . ممنون برای این همه پست فوق العاده
    پاسخ:
    کلیک رنجه فرمودید
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">