بنام خدا
مرتضی یزدان پناه هستم
ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻭﻣﺪﻡ
ﺗﻮ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯿﻢ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ
ﺑﺎ ﺭﻓﯿﻘﺎﻡ ﺩﻭﺳتم
ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺑﻌﻀﯽ ﺷﺒﺎ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ، ﺧﻮﺍﺏ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ
ﺗﺎ ﺣﺎﻻ هم ﻧﻤﺮﺩﻡ
و دانشجوی نرم افزار
از همه این ها که بگذریم ؛
گفتن و نوشتن از اینکه که بودم و چه بودم و چه کردم
حدیث نفــس است و لاغیـر…
حقیقت این بنده :
مشتی خاک از این کره خاکی
فقط همین ...
روز اول که به استاد سپردند مرا
دیگران را هنر آموخت مرا مجنون کرد