روز خبرنگار گرامی باد
اندازه شهادت که شدی
خدا خودش خبرش را تنظیم
و رسانه ای میکند
- ۱۲ نظر
- ۱۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۷
اندازه شهادت که شدی
خدا خودش خبرش را تنظیم
و رسانه ای میکند
هوالشهید :
مخمان تاب برداشت از بس که این بچه التماس و گریه کرد.
فرستادمش گردان مخابرات تا بیسیمچی بشود.
وقتی برگشت بیسیمچی خودم شد.
دیگر حرف نمیزد.
یک شب توی عملیات که آتش دشمن زیاد شد، همه پناه گرفتند و خوابیدند زمین، یک لحظه او را دیدم که بیسیم روی کولش نیست.
فکر کردم از ترس آن را انداخته زمین.
زدم توی سرش و
گفتم:«بچه بیسیم کو؟»
با دست زیر بدنش را نشان داد و گفت: «اگه من ترکش بخورم یکی
دیگه بیسیم رو برمیداره، ولی اگر بیسیم ترکش بخوره عملیات خراب میشه»
مخم باز داشت تاب برمیداشت...
هوالشهید :
یواشکی وسایلش رو جمع کرد و رفت جبهه
باید معبر باز میکردن
وقت نبود
یواشکی رفت رو مین
معبر رو باز کرد واسه رفقاش
و خودش یواشکی پرکشید
هوالشهید:|
فانوسی از طاقچه برداشتم.
حیاط مثل روز روشن بود ،فانوس را خاموش کردم.
نور از اتاق کناری ساطع می شد.
در را باز کردم دو مرد توی اتاق نشسته بودند.
مرا که دیدن بلند شدند.
یکی از آن ها که نوزادی در بغل داشت، گفت:
پسرت را آوردیم.
گفتم:
پسرم رشید و رعنا است.
گفتند:
به صورت اش نگاه کن!
دیدم راست می گویند ونوزاد را بغل کردم. نوزاد خندید.
صدای خنده اش توی گوش ام بود که بیدار شدم.
پ.ن:
خبر شهادتش رو آوردند.
جنازه اش که اومد اثری از قد و بالایش نبود.
هم قد یک نوزاد شده بود...
هوالشهید :|
هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!!
یک روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه.
شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: فکر کردی خیلی مردی
رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن
چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه
به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه
مدتی بعد…
هوالکافی:|
حضرت مادر(س)
بیش از درد پهلو
درد دین داشت