دیدار آخر
دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ
هوالشهید :
این آخر ها زیاد بحث می کردم با هاش ، قبلا نه.
گفته بود گردان رو برای عملیات حاضر کن، خودت هم برگرد عقب.
گردان را آماده کردم ولی خودم نرفتم.
بهش گفته بودند که من نرفتم.
یکی اومد و بهم گفت : حاجی کارت داره ، رفتم پیشش .
تا من رو دید گفت: تو چه ت شده ؟ قبلا حرف گوش می کردی.
ته دلم خالی شد. گفتم: حاجی!
گفت :جانم!
گفتم: از من راضی هستی؟!! ته دلت ها ؟
گفت : این چه حرفیه ؟!! نباشم ؟
رویش را برگردانده بود، برگشتم اصفهان.
دیگه ندیدمش ...