یک دیدار ساده
هوالکافی :
گاهی چقدر زیبا میشود
خنده ای بر لبان خانواده شهدا آورد
فقط با یک دیدار ساده
- ۱ نظر
- ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۴۷
هوالکافی :
گاهی چقدر زیبا میشود
خنده ای بر لبان خانواده شهدا آورد
فقط با یک دیدار ساده
هوالشهید :
کم حرف می زد.
سه تا پسرش شهید شده بودن.
ازش پرسیدم : چند سالته مادر جان؟
گفت : هزار سال.
خندیدم
گفت : شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته .
صداش می لرزید...
هوالشهید :|
واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.
داوطلب زیاد بود ،قرعه انداختند.
افتاد بنام یه جوون.
همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!
گفت: " چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه! "
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون .
جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.
همه رفتن الا پیرمرد.
گفتند: " بیا! "
گفت " نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش!
مادرش منتظره...