برای شهادت آمدم
جمعه, ۴ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۲۱ ق.ظ
هوالشهید:|
رفته بودیم بیمارستان باختران به مجروحین سر بزنیم.
بینشان پسرک نوجوانی بود که هنوز صورتش مو نداشت ، دستش قطع شده بود و آن را بسته بودند.
جلو رفتم، دستی به سرش کشیدم
و با حالت دلسوزانهای گفتم: خوب میشی ، ناراحت نباش .
خیلی ناراحت شد. گفت: شما چی فکر کردید؟ من برای شهادت آمدم .
از خودم خجالت کشیدم.
رفتم تا به
بقیه سرکشی کنم. وقتی برمیگشتم پسرک را دیدم.
جلو رفتم...
پ.ن: شهید شده بود...