فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

بوی روح الله

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۰۴:۴۷ ب.ظ


هوالکافی:|
تقدیم به حضرت ماه
شاید قبول افتد...


پیر زن هفتاد سالش بود اما می دوید
سینی شربت به دستش بود و هر سو می پرید
بوی روح الله می آمد، زمان اِستاده بود
کودکی بر دوش بابایش سراپا چشم بود


پیر مردی ذکر می گفت و زمان را می شمرد
دختری با دست هایش چادرش را می فشرد

آن طرف روی درختی چند صد پروانه بود
پشت بام خانه ها پر بود و گویا خانه بود

هرچه می دیدم تمایل داشت بالا بپرد
وای اگر آقا بیاید،خواب باشم،بگذرد ...

آن طرف در ایستگاهی مردمان در جنب و جوش
تخته فرشی نذر دیدن کرده است قالی فروش

چند متر پایین تر آنجا بود دعوا و کلام
مردکی فریاد می زد عکس آقا شد تمام

قلب ها در سینه ها می زد ولی،گویا نبود
باورش سخت است،آیا ماجرا رویا نبود؟

مش حسن می گفت با اشکش وضویش ساخته
ریش و مو های سرش را با حنا آراسته

کارمندی با کت و شلوار و کیفی روی دوش
عطر می زد بر لباس و گردن و بر پشت گوش

هر چه می دیدی در آن غوغا فقط لبخند بود
جاده های شهر بجنورد همچنان دلتنگ بود

نو عروسی دست دامادش به دست آماده بود
عکس بابای شهیدش را به سر چسبانده بود

اشک می آمد ز چشمانش که بابا ما هنوز
جان به کف آماده ی فرمان آقا ، شام و روز

یک بسیجی شاد بود و یک قلم در دست داشت
یک جهان حرف و دلی پر از عذاب زخم داشت

آرزو می کرد آقا را ببیند لحظه ای
تا بگوید با مرادش شرح زخم کهنه ای

تا بگوید گرچه ما هر یک جوان عصرِ دود و کینه ایم
ما حسینیم و اشارت های ابروی تو را فهمیده ایم

هر چه می دیدم تمامی نور بود و ساز بود
صندق هر سینه ای خرواری از آواز بود

آسمان خورشید را از دشت خود دَک کرده بود
عکس آقا را به روی سینه اش حک کرده بود

هر کبوتر زیر قیمت لانه اش را می فروخت
چند کاغذ می خرید و شعر در اوصاف آقا می سرود


شهر ما کلا تمام لحظه هایش بوسه ای بر نور بود
هر دو چشم دشمنان آن روز کور کور بود

خاک بجنورد را چو دیدم همچو یک پروانه بود
دست هر آزاده ای صد شاخه ی آلاله بود

ناگهان از دور نوری شعله اش معلوم گشت
روح ها پر می کشید و جسم ها مغلوب گشت

می دویدند عاشقان با چشم هایی سرخ سرخ
حال ما دیوانگان را از رخ مولا بپرس

هر مَلک دیدم در آن دم گفت با پایان زجر
آیه ای باید تلاوت کرد از آیات فجر

شهر ما تکبیر بود و لب به لب از شور بود
چشم هر بت خانه ای با ذوالفقارش کور بود

بوی روح الله می آمد،زمان اِستاده بود
شهر بجنورد هم برای نیمه ی خرداد ها آماده بود

در هوا پر می کشید آواز و شور عاشقی
قصه ی مجنون و لیلی خوانده ای این تازه گی؟


من چه گویم دیگر از چشمان و از لبخند یار
هان «فرازا» سجده ی شکری بر این نعمت گذار



سلامتی امام خامنه ای و ظهور حضرت حجت(عج) صلوات


نظرات (۹)

  • قابهایی از دنیای اطرافم
  • فوق العاده بود
    خودتون گفتید این متن زیبارو؟
    فوق العاده بود...
    احسنت به این هنر زیباتون..
  • سیّدمیلاد موسوی
  • محمد رسول الله هست،
    موسی کلیم الله هست،
    علی ولی الله هست،
    داوود .......
    ابراهیم ......
    عیسی .....
    .....
    حالا خامنه ای روح الله هست آره؟...!
  • امام خوبی ها
  • در روز 18شهریور مجلس شورای ملی رژیم شاهد سخنرانی نمایندگانی بود که 
    هیچ گاه سخنان آنان از هیچ رسانه ای پخش نشد.
    .
    .
    .
    http://emamekhobiha.blog.ir/post/8
  • او آسمان را می فهمید...
  • مگه عشق هم تحریم میشه؟!...
    سلام

    مطلب شما در سایت "
    tobenvis.com"

    منتشر گردید

    منتظر حضور بعدی شما و ارسال مطالب زیبایتان هستیم

    توبنویس جایی برای نخبگان و ارزشی نویسان ...
     




    توبنویس :
    tobenvis.com
    پاسخ:
    سلام
    ممنون
    آقامرتضی ای کاش می شد این شعر رو سردار قاسمی (سعید) با اون لحن زیبا می خواند


    پاسخ:
    :)
    اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

    harf nadasht

    .fogholade bud

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">