فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۷۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

مرگ بر آمریکا

سه شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۶ ق.ظ

هوالحق:|


یک زن و مرد آمریکایی با سگشون اومدند داخل مغازه تا سیگار بخرند.

سر و وضع ناجوری داشتند.

محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره زشت آن مرد؛ یه جوری حالیش کرد ما سیگار نداریم.

بعد هم با عصبانیت اونها را از مغازه بیرون کرد.

زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگه کردن و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخه اون روزها کسی جرأت نداشت به اونها بگه بالای چشمتون ابروست.

محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم.

گفتم: برای چی؟

گفت: چون اینا مثل سگشون نجس اند.

  • فانوس

خمپاره

پنجشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۵ ق.ظ

هوالکافی :|‌


اگه خمپاره عمل میکرد،تیکه تیکه میشد بدنش.

تا به خودمون اومدیم دیدیم خمپاره بهش خورده .

نگاه کردم دیدم داره میگه:


السلام علیک یا اباعبدلله


خمپاره رو نگاه میکرد ، میخندید تا اینکه

به دیدار اربابش رفت...

  • فانوس

پذیرش دانشگاه

سه شنبه, ۲ مهر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۳ ب.ظ

قبل از دست گیری من، برای چند دانشگاه فرانسه، تقاضای پذیرش فرستاده بود.

همه جوابشان مثبت بود.

خبر دادند یکی از دوستانش که آن جا درس می خواند، آمده ایران، رفته بود خانه شان.

دوستش گفته بود: یک بار رفتم خدمت امام ، گفتند به وجود تو در ایران بیش تر نیازه.

منم برگشتم ، حالا تو کجا می خوای بری؟

منصرف شد.


شهید مهدی زین الدین

  • فانوس

آقای شهردار

شنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۱۸ ق.ظ

دختر خانه بودم.

داشتم تلویزیون تماشامی کردم، مصاحبه ای بود با شهردار شهرمان .

یک خورده که حرف زد، خسته شدم سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می زد.

باخودم گفتم: این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست .

بلند شدم و تلویزیون را خاموش کردم .

چند وقت بعد همین آقای شهردار شریک زندگیم شد.


پ.ن:

شهید مهدی باکری

  • فانوس

عکس دخترش بود

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۲۵ ب.ظ

نزدیک عملیات بود ، می دانستم دختردار شده.

یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون.

گفتم این چیه ؟ گفت: عکس دخترمه .

گفتم : بده ببینمش .  گفت: خودم هنوز ندیده مش. گفتم : چرا ؟ 

گفت : الآن موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده ؛ باشه واسه بعد...



پیشاپیش میلاد حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک

  • فانوس

دکل بنفشه

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۳۲ ق.ظ

گروهبان جعفری از تکاورهای ارتشی بود، محمود او را فرمانده ی پایگاه دکل بنفشه گذاشته بود.

این پایگاه مشرف به سقز بود و خیلی اهمیت داشت.

نزدیک صبح بی سیم زدن و گفتند: به پایگاه حمله کردند، نیروی کمکی می خواستن.

می دانستیم او و بقیه بچه ها مقاومت می کنند.

با یک گروه سریع خودمان را رساندیم پایگاه . دم،دمای طلوع خورشید، وارد پایگاه شدیم.

کسی زنده نبود.

گروهبان جعفری وسط پایگاه افتاده بود، غرق خون بود. یاد حرفش افتادم، حرفی که مدتها قبل گفته بود:

"اونقدر با کاوه می مونم تا شهید بشم"

  • فانوس

تادیب نفس

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ

سرباز که بود، دو ماه صبح ها تاظهر آب نمی خورد.

نماز نخوانده هم نمی خوابید.

می خواست یادش نرود که دوماه پیش یک شب نمازش قضا شده بود.


شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی)

  • فانوس

درک انقلاب

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۱۶ ب.ظ
هوالکافی:|

من از شما میخواهم که در شهادت من گریه نکنید ؛
به حال کسانی که هنوز انقلاب را درک نکرده اند گریه کنید.

شهید حاج احمد طهماسبی

  • فانوس