پیشانی مادر
سه شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۲، ۰۳:۱۲ ب.ظ
بچه! این چه وضعشه؟
صبح میری هنرستان، بعد میری معلوم نیست کجا کار میکنی، شبها هم که این حاج ابوالقاسم مقدس رو ول نمیکنی توی مسجد.
مگه من مادرت نیستم؟ پس چرا حرفم رو گوش نمیکنی؟
مثل همیشه رفت جلو و پیشانی مادرش را بوسید: «جونِ عزیز اگه میدونستم از ته دل
این حرف رو میزنی، نه هنرستان میرفتم، نه سرکار، نه مسجد .
ولی من میدونم فقط از سر دلسوزی این حرفها رو میزنی.
پ.ن:
از وقتی امیر شهید شد، دیگر کسی پیشانی مادرش را نبوسید.
امیر ؟