فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246
  • ۹۷/۱۰/۱۷
    1245
  • ۹۷/۱۰/۱۶
    1244
  • ۹۷/۱۰/۱۵
    1243

واقعاً این جوری بود

دوشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۵۳ ق.ظ


شهید محمد بروجردی

هوالشهید :


رفته بود سپاه . سعی میکرد آنجا را سروسامان بدهد. وقتی دیدمش گفتم: اصلاً معلوم هست کجایی؟ گفت: ما باید بیشتر از این ها آواره باشیم.
قبل از این که امام بیاید گفته بود فکر می کنین اگه امام بیاد کار تمومه؟ نه خیر! تازه اول کاره.
می گفتند: دنبال ریاسته.
گفت: من دارم می رم کردستان. هرکی می آد. بسم الله
هرجا که بود مثل بقیه بود؛ خورد و خوراکش؛ لباس پوشیدنش خوابش، کارش، جنگیدنش. اصلاً احساس نمی کردی که او فرمانده است و تو زیردستش هستی. می گفت: من یه خدمتگذار کوچیکم بین خدمت گذارهای بزرگتر.
خودش را از همه کمتر می دانست. فیلم در نمی آورد. واقعاً این جوری بود.

  • ۹۵/۰۶/۱۵
  • فانوس

راه شهدا

روایت

شهید

نظرات (۳)

  • د‌ل‌باخته ..
  • مسیح کردستان..
    و مسیح اعجاز می کند
    سلام بر فانوس
    درود خدا بر مردان خدا
    چنین مردانی امروزه وجود دارند ، ولی به وقتش ظاهر می شوند
    موفق باشید
    پاسخ:
    سلام بر تحفه نویس
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">