فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۹۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

عشق باید به دادمان برسد

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ب.ظ

ابرمغرور اگرچه مجبوری
دره ی درد را بپوشانی-
بیخیالش رفیق میچسبد
گریه در اسمان بارانی
بیخیالش رفیق شانه ی من
جای خوبی برای گریه ی توست
من خودم ابرم و نیازی نیست
پیش من بغض را بپوشانی
خسته ایم از زمان و از تکرار
خسته از روزگار لاکردار
آه از زندگی لعنتی و
آه از گریه های پنهانی
عشق باید به دادمان برسد
تا صدامان به آسمان برسد
عشق ناگاه میرسد حتی
در همان لحظه ای که گریانی
عشق یعنی همین حسودی من
به هنرپیشه ها به شاعر ها
هر زمانی که فیلم میبینی
هر زمانی که شعر میخوانی
درد یعنی همین غزل وقتی
بهتر از این نشد که بنویسم
درد یعنی که بی اجازه ی تو
عاشقت هستم و نمیدانی

سیدمیلادمیرجلالی

  • فانوس

ﺩﺭ ﮔﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻗﻀﺎ ﺭﻓﺖ

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

ﺩﺭ ﮔﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻗﻀﺎ ﺭﻓﺖ
ﺩﺭﻣﻦ ﻏﺰﻟﯽ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻭﺳﺮ ﺯﺍ ﺭﻓﺖ

ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺸﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﻏﺰﻟﻢ ﺭﺍ
ﺳﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﯼ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﺩﺍﺩ
ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺻﺪﺍ ﺭﻓﺖ

ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﺷﺐ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ؟

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺯﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ
ﻣﻦ ﺳﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﻭ ﺳﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ

ﺑﺎ ﺷﺎﻧﻪ ﺷﺒﯽ ﺭﺍﻫﯽ, ﺯﻟﻔﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﺎ
ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪﻡ ﻭﺷﺎﻧﻪ ﭘﯽ, ﮐﺸﻒ ﻃﻼ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻌﺮ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﭼﺮﺍ ﺁﻣﺪﻭﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﭼﺮﺍ ﺭﻓﺖ؟

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮑﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ
ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻣﺶ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺩﺵ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﺭﻓﺖ
شاعر: محمد سلمانی

  • فانوس

بِرَهانم

يكشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ق.ظ
هوالکافی :

در میان کوچه های قلب تو
شده ام سرگردان
روی خود برگردان
با  نگاهی و صدایی
بِرَهانم ز همه
سوز و گدازی که
نهفته اس در این درد فراق
  • فانوس

ای دریغا

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


ای دریغا

زندگی بد جور شد

با رفتنت

من تمام وزن های شعر را

گم کرده ام

  • فانوس

از نگاهت دل ‌بریدن هم جهاد اکبر است

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۴۱ ق.ظ

تا نگهبانان ابــرو دستشان بر خنجــر است

فتح چشمان قشنگت مثل فتح خیبر است

رنگ چشمت بهتریــن برهان اثبات خداست

«قل هو الله احد» گوید هر آن کس کافـَر است

انحنای ناب مژگانت «صراط المستقیم»

از نگاهت دل ‌بریدن هم جهاد اکبر است


مهدی ذوالقدر

  • فانوس

بالم را نگیر

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۵ ق.ظ

حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر
سهم‌ام از شادی تویی با اخم حالم را نگیر

راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن‌
جاده‌های پیچ در پیچ شمالم را نگیر

کیستی‌؟ پاسخ نمی‌خواهم بگویی هیچ‌وقت‌
لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر

من نشانی دارم از داغ تو روی سینه‌ام‌
خواستی دورم کن از پیشت‌، مدالم را نگیر

خاطرت آسوده با ببر نگاهم گفته‌ام‌
با همین بازیچه‌ها سر کن‌، غزالم را نگیر

زندگی تنها به من قدر تو فرصت داده است
بیش از این‌ها خوب باش از من مجالم را نگیر

خسته از یکرنگی‌ام می‌خواهم از حالا به بعد
تا ابد پاییز باشم‌، اعتدالم را نگیر

مهدی فرجی

  • فانوس

این علامت را ببین

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۳۳ ق.ظ

این علامت را ببین، یعنی خطر، یعنی حذر

خط قرمز دور تو...، روی دل من ضربدر


خنده هایت مطلقاً ممنوع و موهایت گناه
چشم هایت منکرات و فتنه و آشوب و شر

آتشی عین جهنم ، سرکش و سوزنده ای

عاشق یوم العذابم کرده ای با یک نظر

هرچه استغفار کردم توبه ام مردود شد

خاک عالم بر سر ایمان سُستَت ای بشر


این علامت را ببین یعنی خطر یعنی حذر

گور بابای علامت، گور بابای خطر....!!!


م.مهرپرور

  • فانوس

قصه به سر نرسید

يكشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

یاحبیب الباکین :


همه جا قصه به سر که میرسد

یعنی پایان قضیه

اما جایی در دنیا

قصه به سر که رسید

به سر نرسید

به نی  شد و

به تنور و

به تشت و خونین کرد

دل رمیده ما را حزین و غمگین کرد

  • فانوس