فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روایت» ثبت شده است

عیادت از مجروح

شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۳۷ ق.ظ

هوالشهید :


پدرش گفت: «مگر نگفتی میروی به یک مجروح سر بزنی؟»

 گفت: چرا؛ ولی آن مجروح آمده بود جبهه 

 پدرش فقط پشت تلفن گریه کرد.

  • فانوس

چرا به عروسی شما نیاییم؟

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
هوالشهید :


یک کارت برای امام رضا ،مشهد .

یک کارت برای امام زمان، مسجد جمکران .

یک کارت برای حضرت معصومه،قم . این یکی را خودش برده بود انداخته بود توی ضریح .

« چرا دعوت شما را رد کنیم؟ چرا به عروسی شما نیاییم؟

 کی بهتر از شما؟ ببین همه آمدیم. شما عزیز ما هستی

حضرت زهرا آمده بود به خوابش ، درست قبل از عروسی

شهید مصطفی ردانی پور

  • فانوس

تفاوت بی سیم ها به روایت یک رزمنده

يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۵۸ ق.ظ

هوالشهید :


سر کلاس آموزش مخابرات ،  فرق بی سیم «اسلسون» را با بی سیم «پی آر سی» از بچهها پرسیدم.

یکی از میان جمع دستش را بلند کرد، و با لهجه شیرین خودش گفت:« مو وَر گویم؟»

با خنده بهش گفتم: «وَر گو. »

 گفت: «اسلسون اول بیق بیق مِنه، بعد فیش فیش منه. ولی پی آر سی از همو اول فیش فیش مِنه

 کلاس آموزشی از صدای خنده بچهها رفت رو هوا.

  • فانوس

نگه دار!

سه شنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
هوالشهید :

ماموریت ما تمام شد، همه آمده بودند جز «بخشی».

بچه خیلی شوخی بود. همه پکر بودیم.اگر بود همه مان را الان می خنداند.

یهو دیدیم دونفر یه برانکارد دست گرفته و دارن میان. یک غواص روی برانکارد آه و ناله میکرد.

شک نکردیم که خودش است.تا به ما رسیدند بخشی سر امدادگر داد زد:«نگه دار!»

بعد جلوی چشمان بهت زده ی دو امدادگر پرید پایین و گفت:«قربون دستتون! چقدر میشه؟!!»

 زد زیر خنده و دوید بین بچه ها گم شد.

به زحمت،امدادگرها رو راضی کردیم که بروند!!

  • فانوس

ﺑﺮﯾــﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎتوﻥ

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ

هوالکافی :


ﻫﻮﺍ ﺧﯿـﻠﯽ ﺳﺮﺩ ﺑــﻮﺩ.
ﺍﺯ ﺑﻠﻨــﺪﮔﻮ ﺍﻋﻼﻡ ﮐﺮﺩﻧــﺪ ﺟﻤﻊ ﺑﺸﯿـﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺗﺪﺍﺭﮐﺎﺕ ﻭ ﭘﺘــﻮ ﺑﮕﯿــﺮﯾﺪ.
ﻓﺮﻣﺎﻧــﺪﻩﯼ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨــﺪ ﮔﻔﺖ : ﮐﯽ ﺳﺮﺩﺷﻪ ؟
ﻫﻤﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻧــﺪ : ﺩﺷﻤــﻦ !
فرمانده ﮔﻔﺖ : ﺍﺣﺴﻨﺖ، ﺍﺣﺴﻨﺖ. ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﯽﺷﻪ ﻫﯿــﭻ ﮐﺪوﻡ ﺳﺮﺩﺗوﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ﺑﺮﯾــﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎتوﻥ ، ﭘﺘــﻮ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﻣﺎ ﻧﺮﺳﯿــﺪﻩ  :D

  • فانوس

شناسایی عجیب

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۳ ق.ظ
هوالشهید :

«اصغر قربانی» به بچه ها گفت :
من یقینا فردا شهید میشوم ،
برای اینکه جنازه ام روی زمین نماند، اسمم را روی پایم بنویسید .
یکی با ماژیک سبز کف پایش نوشت:
«شهید علی اصغر قربانی»
ترکش خمپاره سرش را بُرد، از کف پایش شناسایی شد...
  • فانوس

حاجی خداحافظ

يكشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


شب عملیات والفجر 8 حاج مرتضی قربانی به بچه ها گفت: فردا اگر وسط عملیات تو آب کم آوردید و خسته شدید ، یا زخمی شدید ، خودتون رو خلاص کنین. حضرت امام گفتن اگر به خاطر یک نفر عملیات لو بره و بقیه شهید بشن خون اون شهدا گردن اون شخصه...

تو عملیات دو تا جوون 14 15 ساله بعد از کلی فین زدن و رسیدن به وسط اروند خسته شدن.

رفتن جلو پیش فرمانده گردان،گفتن حاجی ما کم آوردیم نمیتونیم ادامه بدیم.

فرمانده گفت : حرفهای دیشب اقا مرتضی رو که یادتونه؟

گفتن آره حاجی.

طنابها رو از دور کمرشون باز کردن ، رفتن زیر آب ، آب اروند اونارو با خودش برد...

  • فانوس

فرمانده آسمانی

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ق.ظ

هوالشهید :


از همه زودتر می آمد جلسه

تا بقیه بیایند، دو رکعت نماز می خواند.

یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم :مهدی، نماز چی می خوندی؟

گفت : نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسه

و همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه...


پ.ن: شهید مهدی زین الدین

  • فانوس