فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «راه شهدا» ثبت شده است

عاشقانه با کار پیش بیا

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

هوالشهید :


حقیقت این است

هرچه بگوییم خسته شده ایم و بریده ایم

اسلام دست از سر ما بر نمی دارد.

ماباید بمانیم و کاری را که می خواهیم ،انجام بدهیم.

همیشه باید مشغول یک کلمه باشیم و آن "عشق" است.

اگر عاشقانه با کار پیش بیایی به طور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی برایت مفهومی پیدا نمی کند.
 

شهید محمد ابراهیم همت

  • فانوس

با عمل ثابت کنیم

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


باز تکرار میکنم

که با عملتان

حزب الهی بودن را نشان دهید

شهید دهنویان

  • فانوس

جانباز شهید هادی ذوالفقاری

شنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۴۸ ب.ظ
Alternate Text
هوالشهید :

هادی جان
تو هم
به قافله خوش عهدها
پیوستی
حال من مانده ام و
کلی قول
و راهی طولانی...

مخاطب خاص : شرمنده نشد بهتر از این ...

  • فانوس

شناسایی عجیب

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۲۳ ق.ظ
هوالشهید :

«اصغر قربانی» به بچه ها گفت :
من یقینا فردا شهید میشوم ،
برای اینکه جنازه ام روی زمین نماند، اسمم را روی پایم بنویسید .
یکی با ماژیک سبز کف پایش نوشت:
«شهید علی اصغر قربانی»
ترکش خمپاره سرش را بُرد، از کف پایش شناسایی شد...
  • فانوس

صداش می لرزید

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


کم حرف می زد.

سه تا پسرش شهید شده بودن.

ازش پرسیدم : چند سالته مادر جان؟

گفت : هزار سال.
خندیدم
گفت : شوخی نمی کنم. اندازه هزار سال بهم سخت گذشته .
صداش می لرزید...

  • ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۰۰:۰۰
  • فانوس

چرا سراغشو می گیری ؟

پنجشنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


یه نفر اومده بود مسجد و از دوستان سراغ شهید ابراهیم هادی رو می گرفت .

بهش گفتم : " کار شما چیه ؟ بگین شاید بتونم کمکتون کنم "

گفت : " هیچی ! می خواهم بدونم این شهید ابراهیم هادی کی بوده ؟

قبرش کجاست ؟ "

مونده بودم چی بهش بگم

  • فانوس

هوالشهید :

"شهیدی که بعد از شهادتش هیچ کس را نداشت که حتی پیکرش را تحویل بگیرد"

شهید رجبعلی غلامی، 19 ساله از افغانستان در جنگ ایران با عراق به شهادت رسید ؛

همه خانواده اش در جنگ افغانستان از دست داده بود و هیچ کسی را در این دنیا نداشت.

حتی کسی را نداشت که پیکرش را تحویل بگیرد...

رفقایش می گفتند: پس از باز کردن میدون مین، به سیم خاردار حلقوی رسیدیم که به هیچ عنوان نمی‌شد آنرا قطع کرد؛

چون اگر سیم را قطع می‌کردیم، سیم‌ها جمع شده و معبر منفجر می‌شد!
در همین حین یک جوانی به روی سیم های خاردار خوابید بعد هم گفت: همه از روی من عبور کنید بیش از سیصد نفر از روی بدن او عبور کردند!
اون جوون همون رجبعلی بود...

  • فانوس

مخم تاب برداشت

شنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


مخمان تاب برداشت از بس که این بچه التماس و گریه کرد.

فرستادمش گردان مخابرات تا بی‌سیم‌چی بشود.

وقتی برگشت بی‌سیم‌چی خودم شد.

دیگر حرف نمی‌زد.

یک شب توی عملیات که آتش دشمن زیاد شد، همه پناه گرفتند و خوابیدند زمین، یک لحظه او را دیدم که بی‌سیم روی کولش نیست.

فکر کردم از ترس آن را انداخته زمین.

زدم توی سرش و گفتم:«بچه بی‌سیم کو؟»

با دست زیر بدنش را نشان داد و گفت: «اگه من ترکش بخورم یکی دیگه بی‌سیم رو برمی‌داره، ولی اگر بی‌سیم ترکش بخوره عملیات خراب می‌شه»

مخم باز داشت تاب برمی‌داشت...

  • فانوس