دمی هم نزد بد عالم و آدم نمی آیی؟
با این دل خسته
که دمی دل به تو بسته
و کمی هم که به شوق نظر تو بنشسته
به کجا ره ببرم
قبله خوبان؟!
که ز تو مانده ام و
از همه جا رانده شدم
به کجایی؟
دمی هم نزد بد عالم و آدم نمی آیی؟
دل من خسته شد و
تاب ندارم دگر آقا
جگرم سوخت ولی
آه ندارم دگر آقا
به کجایی؟!
دمی هم نزد بد عالم و آدم که بیایی
نه فدای تو شوم
سوی من بد تو میا
که در این شهر و دیار
ترس آن دارم تو را همچون حقیر
بشناسند به بد نامی من
بفدای قدمت
قبله عالم
- ۸ نظر
- ۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۱۲