توازلیاقتت میکشی من از حماقتم می کشم .یه روز ازبس که اززندگی کردن خسته شده بودم یه دعا کردم و گفتم خداچی میشه منم سرطان بگیریم بمیرم... گذشت و گذشت تا موقعی که فهمیدم دیابت ددارم وتادوهفته پیش توی بیمارستان بستری بودم!
خوبی هایمان...
خنده ها
گریه ها
شادی ها
زیارت ها
و حتی معرفت هایمان با حضور مولایمان معنا پیدا میکند
پس مولایم بیا تا من هم معنا پیدا کنم...
العجل یا سیدی
البته مزاح بود جدی نگیرید
انصافا فونت قشنگی
مبارک