ب دادم برس
هوالکافی :
نوکرت میرود از دست
به دادش برسید
- ۹ نظر
- ۱۴ آذر ۹۳ ، ۲۰:۳۳
هوالکافی :
نوکرت میرود از دست
به دادش برسید
هوالکافی:
آسمان
از تو خبر دارد و
ما هم غافل
سهممان
بی خبری گشت
کمی دریابم
یاحبیب الباکین :
وصله ناجور خود را بنگر ای آقای من
در میان غصه و تنهایی ام جا مانده ام
از میان دوستان تک تک همه عازم شدن
در میان شهر غربت باز تنها مانده ام
هوالشهید :
حاجی این پسره خیلی شیطونه ، می ترسم شب عملیات کار دستمون بده!
نترس آقا سید ...
شب عملیات که شد ؛
سید احساس کرد، پاش به سیم تله مین برخورد کرده
ولی چون دید خبری نشد سینه خیز به راهش ادامه داد.
صبح عملیات سید دید خبری از اون بچه نیست!
برگشت تا ببینه دوباره پسرک کجا جا مونده.
پیکر مطهره پسرک را سوخته وسط میدان مین دید
تازه یادش آمد، دیشب پاهاش به سیم تله مین منور گیرکرده بود
و این پسرک بود که بخاطر لو نرفتن عملیات روی مین خوابید...
هوالکافی :
شاید اگر گوشه نگاهی
به تو داشتم
تا بحال آمده بودی...
هوالکافی:
با نگاهت مطمئناً
خوب خواهم شد حسین (علیه السلام)