پلمپ دل
این روزها میترسم بعلت گرانفروشی محبت
دلم را پلمپ کنند...
- ۱۵ نظر
- ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۰۸:۲۱
این روزها میترسم بعلت گرانفروشی محبت
دلم را پلمپ کنند...
دختر خانه بودم.
داشتم تلویزیون تماشامی کردم، مصاحبه ای بود با شهردار شهرمان .
یک خورده که حرف زد، خسته شدم سرش را انداخته بود پایین و آرام آرام حرف می زد.
باخودم گفتم: این دیگه چه جور شهرداریه؟ حرف زدن هم بلد نیست .
بلند شدم و تلویزیون را خاموش کردم .
چند وقت بعد همین آقای شهردار شریک زندگیم شد.
پ.ن:
شهید مهدی باکری
عاشق که باشی
دلت نمی آید چیزی بغیر از روی یــ♥ـار ببینی
و هر کجا که نظر میکنی
گمان میکنی روی یـــ♥ــار را می بینی...
گاهی 5 شنبه ها ؛
جمــ♥ــعه تر از جمعــــ♥ــه میشود ...
دلگیری جمعه ها
کم کم به روزهای دیگر هم دارد سرایت میکند...
پ.ن:
1- نیامدی که ببینی در این دیار غریب/ غروب جمعه چه دلگیر میشود بی تو...
2- اللهـم عجل لولـ♥ـیـک الــفرج
دختری از مردی پرسید:
چرا عاشق کسی میشویم در حالی که میدانیم به او نمیرسیم؟
مرد گفت :
به من بگو چرا زندگی میکنیم در حالی که میدانیم در نهایت میمیریم؟
هیچی دیگه دختره هم یکی خوابوند تو دهن طرف و گفت سوالمو با سوال جواب نده