فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246
  • ۹۷/۱۰/۱۷
    1245

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت زهرا» ثبت شده است

کهکشون ستاره ریزون داره پابوست میاد

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


آسمون محو تماشات شده و زمین میاد

کهکشون ستاره ریزون داره پابوست میاد

مادر شیعه بدنیا اومده ،خوش اومده

همسر مولا بدنیا اومده ،خوش اومده
  • فانوس

علی نبینم اشکاتو ، این روزا غمگینی

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۳۲ ق.ظ

یاحبیب الباکین :


کسی ک عالم
از هیبت او مدهوش بود
چقدر سخت و بد
زمین خورد...
  • فانوس

هرکسی را ک ز نسلش دیدیم/ حرمی داشته الا زهرا(س)

چهارشنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۲۱ ق.ظ
یاحبیب الباکین :

جهان آتش گرفت و سوخت آندم
که تو بین در و دیوار بودی
  • فانوس

تو ب دادم برس ای خالق هستی

سه شنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۵ ق.ظ
یا حبیب الباکین :

دود بر خواست و من
با سراسیمه و شیون
بسوی منزل مادر رفتم
چند باری به زمین افتادم
تو ب دادم برس ای رب تعالی
تو ب دادم برس ای خالق هستی

  • فانوس

درد دین

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۵ ب.ظ

هوالکافی:|


حضرت مادر(س)

بیش از درد پهلو

درد دین داشت

  • فانوس

پسرم ناله نکن

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی:|


هر شب اینجا حسنم با تب و با ناله و آه

خیزد از خواب ، و با اشک همی صبح کند

به رخ ماه پدر آنچه گذشته ست اینجا

تا به فردای قیامت نرود از یادم


پ.ن:

پسرم ناله نکن،مادرت اینجاست هنوز...

  • فانوس

قامت آسمان زمین افتاد

دوشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۰۹ ب.ظ

هوالکافی:|


قامت آسمان زمین افتاد

تا که مادر به ضرب سیلی آن

ناجوان مرد پست و بی غیرت

قامتش خم شد و زمین افتاد

  • فانوس

خواب بد

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۳۳ ب.ظ

هوالشاهد:|


غصه ها حمله ور شدند اینجا

ناله ها مجتمع شدند اینجا

دود و آتش به آسمان برخاست

فتنه گر ها رسیده اند اینجا

عده ای چوب و سنگ در دستان

پشت دیوار ها کمین کردند

عده ای هم شعار میدادند

مرگ بر ولایت مولا

ناکهان شعله ها زبانه کشید

درب خانه کمی به خود لرزید

از هیاهوی این بی صفتان

آسمان و زمین به خود پیچید

شعله ها رو به  آسمان آورد

از حرارت میخ نعره کشید

ناگهان مادرم ، را دیدم

بین دیوار و در ، فتاده زمین

با طناب جهالت و مستی

پیش چشمان مادر خوبم

تازیانه زدند بر مولا

ناگهان هر دو دست او بستند

همه جا تیره گشت و پر ناله

نفسم قطع گردیده از ناله

تا کمی من به خویش برگشتم

وای بر من ، چرا چنین گشتم؟

مادرم کو ؟ پدر کجا رفته؟

به گمانم که خواب بد دیدم

آری انگار خواب بد دیدم

کاش میشد که از چنین خوابی

بر نخیزم خدای من ای وای

مادرم اوفتاده در بستر

بچه ها دور او مینالند

درب و دیوار خانه پوشیده

رنگ مشکی و چند قطره خون

رفقا التماس دارم من

تا برایش دعا کنید اینجا

تا به لطف خدا ، برخیزد

مادر قد کمان و بد حالم

  • فانوس