فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۳۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فانوس» ثبت شده است

دائم التقوی

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ
هوالکافی :


باید علاوه بر دائم الوضو بودن

 دائم التقوی نیز بود

  • فانوس

ثابت

دوشنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۴ ب.ظ

                                    http://bayanbox.ir/view/8002376088737784881/%DA%A9%D9%84%D9%86%D8%A7-%D8%B9%D8%A8%D8%A7%D8%B3%DA%A9.jpg

هوالکافی :


لطفا جهت مشاهده بهتر فونت های این وبلاگ

خط تحریری دست نویس را بر روی سیستم خود نصب نمایید

 لینک

  • ۱۸ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۴
  • فانوس

برنده

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


خیلی دوست داشتم یه روز بی سیم چی حاج مجید بشم.

والفجر ۱۰ بلاخره به هم رسیدیم.

همون اول گفت:من تا حالا بی سیم چی زنده نداشتم، اگه می ترسی الان برگرد!
گفتم :اختیار داری من هم تا حالا گوشی به دست کسی ندادم مگه شهید شده!
گفت: ببینیم, تو برنده ای یا من .
پشت تخته سنگی نشسته بودیم. صدای سوت خمپاره آمد.

یک لحظه دیدم سرش روی شانه ام است. گرمی خونش را روی شانه ام حس می کردم.

یه ترکش کوچولو خورده بود به شقیقه اش...!


گرامی باد یاد و خاطره شهید مجید سپاسی

روحمان با یادشـــان شاد
  • فانوس

با عمل ثابت کنیم

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :


باز تکرار میکنم

که با عملتان

حزب الهی بودن را نشان دهید

شهید دهنویان

  • فانوس

نظری

يكشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


کوچه ها تنگ و

دلم تنگ و

زمین هم تاریک

نظری سمت سیاهی بنمایی کافیست

  • فانوس

هوای ماه ارباب

يكشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۴۶ ق.ظ

یاحبیب الباکین :


فتاده در دل تنگم

عجیب ، استرس آقا

گمان کنم که رسیده

هوای ماه تو آقا
  • فانوس

دیدار آخر

دوشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۴ ق.ظ

هوالشهید :


این آخر ها زیاد بحث می کردم با هاش ، قبلا نه.

گفته بود گردان رو برای عملیات حاضر کن، خودت هم برگرد عقب.

گردان را آماده کردم ولی خودم نرفتم.

بهش گفته بودند که من نرفتم.

یکی اومد و بهم گفت : حاجی کارت داره ، رفتم پیشش .

تا من رو دید گفت: تو چه ت شده ؟ قبلا حرف گوش می کردی.

ته دلم خالی شد. گفتم: حاجی!

گفت :جانم!

گفتم: از من راضی هستی؟!!  ته دلت ها ؟

گفت : این چه حرفیه ؟!!  نباشم ؟

رویش را برگردانده بود، برگشتم اصفهان.

دیگه ندیدمش ...

  • فانوس

فرمانده آسمانی

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۲ ق.ظ

هوالشهید :


از همه زودتر می آمد جلسه

تا بقیه بیایند، دو رکعت نماز می خواند.

یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم :مهدی، نماز چی می خوندی؟

گفت : نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسه

و همین طور حرف روی حرف تل انبار نشه...


پ.ن: شهید مهدی زین الدین

  • فانوس