فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۱۷۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عاشقانه» ثبت شده است

“سر” را تو دادی جای آن من “سربلندم”

يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


شرح دلتنگی ما را

تو فقط میفهمی

تو ک عمریست

دلت پر زده تا عرش خدا

و نشستی به تمنای قدومش

ک منور بشود حال و حوالی تو و

مست شوی از شعف و شور و نشاطی ک

نصیبت شود آری

  • فانوس

صدای طپشی می آید

سه شنبه, ۱۹ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۴۰ ق.ظ
هوالکافی :

با صدای طپش قلب تو یارا هر دم
آسمان هم هوس دیدن رویت دارد
  • فانوس

باز باران آمد

جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


قاصدک آمده بود و خبری با خود داشت

باد همراه خودش

بوی گیسوی تو را می آورد

باز باران آمد

  • فانوس

کمی هم بیا

دوشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ
هوالکافی :

نبود تو
از دست زمان هم
در رفت
  • فانوس

برق گرفته

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


برق چشمان تو

از دور مرا میگیرد

  • فانوس

عشق باید به دادمان برسد

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۳ ب.ظ

ابرمغرور اگرچه مجبوری
دره ی درد را بپوشانی-
بیخیالش رفیق میچسبد
گریه در اسمان بارانی
بیخیالش رفیق شانه ی من
جای خوبی برای گریه ی توست
من خودم ابرم و نیازی نیست
پیش من بغض را بپوشانی
خسته ایم از زمان و از تکرار
خسته از روزگار لاکردار
آه از زندگی لعنتی و
آه از گریه های پنهانی
عشق باید به دادمان برسد
تا صدامان به آسمان برسد
عشق ناگاه میرسد حتی
در همان لحظه ای که گریانی
عشق یعنی همین حسودی من
به هنرپیشه ها به شاعر ها
هر زمانی که فیلم میبینی
هر زمانی که شعر میخوانی
درد یعنی همین غزل وقتی
بهتر از این نشد که بنویسم
درد یعنی که بی اجازه ی تو
عاشقت هستم و نمیدانی

سیدمیلادمیرجلالی

  • فانوس

ﺩﺭ ﮔﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻗﻀﺎ ﺭﻓﺖ

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۴۹ ب.ظ

ﺩﺭ ﮔﯿﺮ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯﻡ ﺑﻪ ﻗﻀﺎ ﺭﻓﺖ
ﺩﺭﻣﻦ ﻏﺰﻟﯽ ﺩﺭﺩ ﮐﺸﯿﺪﻭﺳﺮ ﺯﺍ ﺭﻓﺖ

ﺳﺠﺎﺩﻩ ﮔﺸﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ﻏﺰﻟﻢ ﺭﺍ
ﺳﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯾﯽ ﻋﻘﺮﺑﻪ ﯼ ﻗﺒﻠﻪ ﻧﻤﺎ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻡ ﺩﺍﺩ
ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﺻﺪﺍ ﺭﻓﺖ

ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺯﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯾﮑﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﮔﻔﺖ
ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺖ ﺷﺐ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ؟

ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺯﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺩﻭﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ
ﻣﻦ ﺳﻤﺖ ﺷﻤﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﺍﻭ ﺳﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺭﻓﺖ

ﺑﺎ ﺷﺎﻧﻪ ﺷﺒﯽ ﺭﺍﻫﯽ, ﺯﻟﻔﺖ ﺷﺪﻡ ﺍﻣﺎ
ﻣﻦ ﮔﻢ ﺷﺪﻡ ﻭﺷﺎﻧﻪ ﭘﯽ, ﮐﺸﻒ ﻃﻼ ﺭﻓﺖ

ﺩﺭ ﻣﺤﻔﻞ ﺷﻌﺮ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ
ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﭼﺮﺍ ﺁﻣﺪﻭﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﭼﺮﺍ ﺭﻓﺖ؟

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﮑﻮﺷﺪ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ
ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻣﺶ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﻭﺩﺵ ﺑﻪ ﻫﻮﺍ ﺭﻓﺖ
شاعر: محمد سلمانی

  • فانوس

شاید

سه شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالکافی :


شاید

سهم من

از تو

بی قراری بود

فقط

  • فانوس