رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۴۹ ب.ظ
هوالشهید :
داشتیم از فاو برمیگشتیم که قایق خراب شد.
قایق دوم ایستاد کمک کنه که یکدفعه هواپیماهای عراقی آمدند.
همه شروع کردند به داد زدن ، چند نفر هم پریدند توی آب.
یک نفر داشت میخندید( 16 سالش بیشتر نبود)
سرش داد زدم که بچه الان چه وقت خندیدنه ؟
گفت: اگر قرار است شهید بشیم چرا با عز و جز و ناراحتی؟!!
داشتیم از فاو برمیگشتیم که قایق خراب شد.
قایق دوم ایستاد کمک کنه که یکدفعه هواپیماهای عراقی آمدند.
همه شروع کردند به داد زدن ، چند نفر هم پریدند توی آب.
یک نفر داشت میخندید( 16 سالش بیشتر نبود)
سرش داد زدم که بچه الان چه وقت خندیدنه ؟
گفت: اگر قرار است شهید بشیم چرا با عز و جز و ناراحتی؟!!
- ۱۸ نظر
- ۱۲ تیر ۹۳ ، ۱۵:۴۹