ماه خدا
چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ
للحق:|
ماه من ؛
ماه خدا آمد و رفت
و دل خسته من
در پس لحظه دیدار بماند ...
- ۱۶ نظر
- ۱۶ مرداد ۹۲ ، ۱۰:۰۰
للحق:|
ماه من ؛
ماه خدا آمد و رفت
و دل خسته من
در پس لحظه دیدار بماند ...
یک دختر جوان ایستاده بود جلوی مغازه ، رویش را سفت گرفته بود.
این پا و آن پا می کرد ، انگار منتظر کسی بود.
یه ماشین اومد . چند بار بوق زد، چراغ داد،ماشین را جلو وعقب کرد.
سر اعمال بهم ریخته ام گریانم
هر چه کردم نشوم مایه آزار ، نشد
جثهاش خیلی کوچک بود.
اوایل که توی سنگر میخوابید، بعضی شبها توی خواب
میگفت:
«مامانی، آب - مامانی، آب» ؛
بچهها میخندیدند و یک لیوان آب بهش میدادند .
صبح که بیدار میشد و بچهها جریان را میگفتند ، انکار میکرد.