گریه پنجره
شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

خاطراتت را با خود زمزمه میکردم
پنجره به گریه افتاد
- ۵ نظر
- ۱۹ مهر ۹۳ ، ۰۰:۰۰
یاحبیب الباکین :
آب خوش
از گلوی تو
پایین نمیرود
هوالکافی:
هر چه استاد به من گفت
که غیر از "تو" بیاموز "او" را
این دل خسته من
ناله بر آورد استاد
در مرام عاشقی
غیر "او"
آموختن هم کافریست
هوالکافی:
عمرم آمد به سر و
آه کشیدن شده کارم
دلخوشم من که ز عالم
در میان همه آدم
تو رو دارم
هوالکافی :
پایان ماجرا
معلوم بود
با قایقی شکسته
به اقیانوس وحشی
خوش آمدید
هوالکافی :
جایی باید باشد
تا در آنجا
آدم آرامش داشته باشد
مثلا قلب تو
هوالشافی :
عشق تو تب کرد
باید جان دهی
جان مولا تب نکن
جانم فدای جان تو
پ.ن: