دوربین

هوالکافی :

هر چه نزدیکتر بودی
کمتر دیدمت
شاید تو هم
به دوربین بودن چشم هایم
پی ببری

جایی خالی در دور دست ها

هوالکافی :

باز باران زده بر پنجره خانه مان

و فقط جای تو خالیست میان دلمان

صدای طپشی می آید

هوالکافی :

با صدای طپش قلب تو یارا هر دم
آسمان هم هوس دیدن رویت دارد

از سرعت خود میکاهم

هوالکافی :

یک عمر بی تو گذشت

موهای سپیدی ک مانور میدهند

هر روز عمر سپری شده را یاد آوری میکنند

نظری

هوالکافی :

کوچه ها تنگ و

دلم تنگ و

زمین هم تاریک

نظری سمت سیاهی بنمایی کافیست

باز باران آمد

هوالکافی :

قاصدک آمده بود و خبری با خود داشت

باد همراه خودش

بوی گیسوی تو را می آورد

باز باران آمد

کمی هم بیا

هوالکافی :

نبود تو
از دست زمان هم
در رفت

برق گرفته

هوالکافی :

برق چشمان تو

از دور مرا میگیرد