عشق خاک گرفته
هوالکافی:|
باید ورق ورق کرد این عشق خاک گرفته را
شاید غبارش احساسم را به سرفه انداخت...
پ.ن:
1- سال به پایان رسید
و همچنان ما به ظاهر منتظرانت
در حسرت دیدار به سرمیبریم
2- چیزی بجز بغض برای ترکاندن ندارم
- ۱۷ نظر
- ۲۵ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۳۷

هوالکافی:|
باید ورق ورق کرد این عشق خاک گرفته را
شاید غبارش احساسم را به سرفه انداخت...
پ.ن:
1- سال به پایان رسید
و همچنان ما به ظاهر منتظرانت
در حسرت دیدار به سرمیبریم
2- چیزی بجز بغض برای ترکاندن ندارم
هوالشاهد:|
غصه ها حمله ور شدند اینجا
ناله ها مجتمع شدند اینجا
دود و آتش به آسمان برخاست
فتنه گر ها رسیده اند اینجا
عده ای چوب و سنگ در دستان
پشت دیوار ها کمین کردند
عده ای هم شعار میدادند
مرگ بر ولایت مولا
ناکهان شعله ها زبانه کشید
درب خانه کمی به خود لرزید
از هیاهوی این بی صفتان
آسمان و زمین به خود پیچید
شعله ها رو به آسمان آورد
از حرارت میخ نعره کشید
ناگهان مادرم ، را دیدم
بین دیوار و در ، فتاده زمین
با طناب جهالت و مستی
پیش چشمان مادر خوبم
تازیانه زدند بر مولا
ناگهان هر دو دست او بستند
همه جا تیره گشت و پر ناله
نفسم قطع گردیده از ناله
تا کمی من به خویش برگشتم
وای بر من ، چرا چنین گشتم؟
مادرم کو ؟ پدر کجا رفته؟
به گمانم که خواب بد دیدم
آری انگار خواب بد دیدم
کاش میشد که از چنین خوابی
بر نخیزم خدای من ای وای
مادرم اوفتاده در بستر
بچه ها دور او مینالند
درب و دیوار خانه پوشیده
رنگ مشکی و چند قطره خون
رفقا التماس دارم من
تا برایش دعا کنید اینجا
تا به لطف خدا ، برخیزد
مادر قد کمان و بد حالم
هوالکافی:|
والدین هر کاری کنند
فرزندان هم یاد میگیرند
مثلا اگر حامی ولایت باشند
ویا حتی شهید شوند
هوالکافی:|
7سال قحطی بهانه ای برای دیدار یعقوب(ع) با یوسف(ع) گردید
یعقوب نیستم ولی انصاف نیست
1400 سال ؟!
مورد داشتیم خانومه تو گوگل سرچ کرده: قیمت سرویس طلای دختر خالم؟
گوگل هم پاسخ داده: دخترخالت گفته به کسی نگم !

هوالشهید :|
دور تا دور نشسته بودیم.
کالک وسط پهن بود. حسین گفت: تا یادم نرفته اینو بگم، اون جا که رفته بودیم برای مانور؛ یه تیکه زمین بودکه گندم کاشته بودن.
یه مقدار از گندم ها از بین رفته.
بگید بچه ها ببینن چه قدر از بین رفته، پولشو به صاحبش بدین...
پ.ن:
شهید حسین خرازی