7سین
- ۲ نظر
- ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۲۱
آرزو داشت روز شهادت امام حسین(ع) روز عاشورا شهید بشه .
میگفت: خیلی دوست دارم مثل امام حسین(ع) سرم قطع بشه .
پدرمان جوراب بافی داشت.
چرخ جوراب بافیش یک قطعه داشت که زود خراب می شد و کار می خوابید.
عباس قطعه را باز کرد و یکی از رویش ساخت.
اولین کسی بود که آمد و گفت میخواد معبر را باز کند .
چند قدمی دوید سوی میدان مین ؛ایستاد ...
فکر کردم ترسیده ، یکی گفت : خوب این طفلک فقط 13 - 14 سالشه .
رضایت نامه رو گذاشت جلوی مادرش .
-چه امضا بکنی و چه امضا نکنی ، من میرم ! اما اگه امضا نکنی خیالم راحت نیست.
شاید هم جنازه ام پیدا نشه...
کوچک بود .
هر چقدر گشتند لباس بسیجی به اندازه او پیدا نمیشد.
میترسید برش گردانند.
ساکش رو کمی زیرو رو کرد ؛ کمی بزرگتر به نظر میرسید ...
تمام لباسهایش را زیر لباس بسیجی پوشیده بود ...
عمر سعد بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) دستور داد ، عده ای بدن حضرت را زیر سم اسبها لگدمال کنند و ده نفر داوطلب شدند.
ابوعمر زاهد میگوید : وقتی بررسی کردیم همه ده نفر اولاد زنا هستند .
بحارالانوار ، جلد45