فانوس

دشت ها حوصله سبزه ندارند دیگر ...
فانوس

عشق یک سینه و 72 سر میخواهد
بچه بازیست مگر
عشق جگر میخواهد...

آخرین مطالب
  • ۰۳/۰۲/۰۸
    1252
  • ۹۹/۰۷/۱۵
    1251
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1250
  • ۹۹/۰۵/۲۲
    1249
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    1248
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1247
  • ۹۹/۰۳/۳۱
    1246
  • ۹۸/۰۱/۱۴
    1246

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید بروجردی» ثبت شده است

دعوایی که باعث سعادت یک سرباز شد

چهارشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۰۰ ق.ظ

هوالشهید :|


سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر : این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی باز مرخصی میخواد.
فرمانده: پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه که دوباره بری .
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار فرمانده سپاه کرد.

در کمال تعجب دیدم فرمانده خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت :

دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه.


بعد هم باهم رفتند داخل اتاق ، صورتش را بوسید و گفت:

ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است ، می گم سه روز برات مرخصی بنویسند.

سرباز خشکش زده .

داشتند واسش مرخصی مینوشتند که یهو گفت: نمی خواد. من لیاقتش را ندارم.

بعد هم با گریه بیرون رفت.

بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ فرمانده شده .

یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.

آخرش هم به مرخصی نرفت...


پ.ن:

فرمانده سپاه : شهید بروجردی

  • فانوس