۱۲۵۴
یاخیر حبیب و محبوب:
چنان جاری شدی در قلب من گویی
که هر دم عطر تو اینجا و آنجاها و آنجاهاست
- ۰ نظر
- ۱۰ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۵۱
یاخیر حبیب و محبوب:
چنان جاری شدی در قلب من گویی
که هر دم عطر تو اینجا و آنجاها و آنجاهاست
هوالکافی :
با تو هر لحظه مرا
میل هوایی شدن است
هوالکافی :
مسیر را اشتباهی آمده ام
هرچه میروم
از تو فاصله میگیرم
مقصد تویی
اما...
هوالکافی :
برای درک عشق خدا
عاشق آدمی شد
فردایش همه چیز را به فراموشی سپرد
حتی خدا را...
هوالکافی :
من برای تو نمی نویسم
برای تو
می میرم
یاحبیب الباکین:
درجاده نجف به کربلا در حال پیاده روی بودیم که چندنفر از بچه ها خسته شدند
هوا تاریک بود و موکب ها پرشده بودند ، کنار عمودی ایستادیم تا نفس تازه کنیم
ناگهان ماشینى توقف کر ؛ هله بزوار هله بزوار
عربی بلد بودم بااوخوش و بشی کردم ، صاحب ماشین گفت که باید به خانه من بیایید
بااصرار او به خانه اش رفتیم ، دوازده نفر میشدیم
بعد ازاستقبال گرم و صرف شام ناگهان صدای دعوا و دادو بیدادی بلند شد که رفتیم دم در ببینیم چ خبره؟!
دیدیم صاحبخانه باهمسایه اش دعوا میکنند
از بحثشان فهمیدم که صاحب این خانه پسری دارد که قاتل پسرهمسایه بوده
پدر مقتول امشب را درخانه اش بدون زائر به سر میکرده و وقتی متوجه آمدن ما به این خانه شده آمده تا مارابه خانه خود ببرد و صاحب خانه هم ممانعت کرد
پدر مقتول گفت : زائر هایت را بده از خون پسرم گذشت میکنم و پسرت رو میبخشم
صاحب خانه گفت : زائرها را نمیدهم ، قصاصش کن
هوالکافی :
پیر ها هم
ز فراق تو
جوان مرگ شدند